ورود یا ثبت نام
لطفاً منتظر بمانید، درحال پردازش...
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام کردن
×

واکنش ها و علائم شايع حوادث و بلایا در افراد آسيب ديده

پس از بلايا افراد درمعرض عوامل استرس زای متعددی قرار می گيرند. اين عوامل عبارتند از انواع آسيب های جسمی که باعث درد و ناراحتی می شود، نداشتن محل امن برای آسايش واستراحت، نبود موادغذائی لازم برای رفع گرسنگی وتشنگی، مواجهه با صحنه های دلخراش از قبيل جنازه اقوام وآشنايان، شنيدن صدای کمک خواستن افراد از زير آوار، تخريب ساختمانها و از دست دادن اموال و دارائی، که فشار زيادی را از نظر روانی بر فرد وارد می کند. استرسی که بر فرد در جريان بلايا وارد می شود به قدری ناتوان کننده است که تقريباً هر کسی را می تواند از پا درآورد. به دنبال بروز استرس شديد رواني ناشي از فاجعه، واکنش ها وعلائمی درافراد به وجود مي‌آيند كه مي‌تواند تأثير معكوسي روي عملکرد آن ها داشته باشند. در برخي افراد تنها با يك تك علامت مواجه هستيم و در برخي ديگر تركيبي از علايم، كه در صورت عدم رسيدگي مي توانند به اختلالات رواني  مزمن منجر گردند. ميزان تاثر افراد از وقايع اطراف، تا حد زيادي تابع ميزان آسيب پذيري قبلي ، وسعت فاجعه و ميزان تخريب و فقدان ، و همچنين وضعيت  حمايتها و رسيدگي به هنگام به مسايل رواني ـ اجتماعي افراد مي باشد. سعی بر اين است تا رنج افرادی که دچارآسيب شده اند کمترشود و سريعتر به زندگی عادی خود برگردند و اين دوران را به سلامت طی کنند.

مراقب باشيد افرادی را درجريان بلايا دچار واکنش هائی روانی شده اند بيماريا مبتلا به بيماری روانی تلقی نکنيم. اين علائم  واکنشی طبيعی به يک حادثه کاملاً غيرطبيعی است و در بسياری از موارد در طول زمان تخفيف می يابد و ازبين می رود.

خشم (Anger):

يک هيجان پيچيده است که با سرخوردگی و ناکامی مرتبط است به ويژه وقتی افراد سعی در انکار ناکامی دارند. خشم هيجان پرانرژی تری نسبت به سرخوردگی است و بنابر اين به فرد تا حدی  احساس قدرت برای روبرويی با شرايط می دهد. اين می تواند روشن کند که چرا مردم هنگام شرايط ناتوان کننده و غير قابل کنترلی مثل از دست دادن عزيزشان يا يک زلزله ويرانگر احساس خشم می کنند.

اضطراب (Anxiety):

اضطراب گسترده تر و کم شدت تراز ترس می باشد. معمولا تمرکز آن روی احتمالات ناخوشايند آينده است و متوجه يک هدف مشخص نمی باشد. می تواند بصورت بی قراری (agitation) يا ناتوانی در تصميم گيری و عمل خود را نشان دهد. اضطراب شديد می تواند فلج کننده باشد. اضطراب مزمن برای بدن مضر است و می تواند منجر به شكايات جسمانی شود.

سرزنش (Blame):

وقتی افراد خود را مسئول يک رخداد ناگوار می دانند رخ می دهد. ممکن است خود را به­خاطر عدم جلوگيری از واقعه بد يا عدم کمک کافی سرزنش کنند.

نااميدی (Despair):

پس از بلايا فرد ممکن است خود را از فعاليت و روابط بين فردی دور کند و منزوی شود . علت آن می تواند احساس نااميدی شديد نسبت به آينده باشد.

ترس (Fear):

هيجانی قدرتمند است که غالبا تمام انرژی و توجه را به خود معطوف می کند. پس از يک استرسور شديد ممکن است ترس از دست دادن کنترل بر ذهن و افکار بر فرد مستولی شود(ترس از ابتلا به بيماری روانی). همچنين ترس می تواند متوجه محيط باشد ، مثل ترس از تنها ماندن، از دست دادن عزيزان ، وقوع مجدد فاجعه. ترس در صورت ازمان می تواند موجب برخی اختلالات روانی و افت عملکرد شود.

سرخوردگی (Frustration ):

وقتی افراد در دستيابی به خواسته ای با مانع مواجه می شوند ، واکنش هيجانی به نام سرخوردگی را تجربه می کنند. واکنش مناسب در پاسخ به احساس سرخوردگی تغيير مسير تلاش در جهتی است که انتظار می رود  نتيجه بخش باشد. در مواردی که تغيير شرايط ممکن نيست، تطابق با وضعيت موجود می تواند کمک کننده باشد. باقی ماندن احساس سرخوردگی منجر به خشم يا افسردگی می شود.

گناه (Guilt):

وقتی حس می شود که اتفاقی ناعادلانه رخ داده باشد و فرد به نوعی خود را مسئول بداند. پس از بلايا، نوع خاصی از احساس گناه بنام گناه بازماندن "Survivor's guilt" ممکن است مشاهده شود که در آن فرد از زنده ماندن خود در شرايطی که ديگران مرده اند، احساس گناه می کند. در مواردی ممکن است فرد به خاطر اينکه نتوانسته طور ديگری عمل کند و يا به ديگران کمک کند ، احساس گناه کند. ممکن است احساس گناه وی مربوط به اين باشد که چرا در زمانی که فرصت داشته، با فرد از دست رفته ، رفتار بهتری نداشته است.

غم و اندوه (Sadness or sorrow):

احساسی شايع در بلايا می باشد که مرتبط با فقدان هائی است که فرد با آن روبرو شده است. او احساس بی انرژی بودن وعدم لذت می کند که در حرکات و صورتش نمايان است.

آسيب پذيری (Vulnerability ):

هنگامی که فرد از نظر جسمی يا روانی دچار آسيب می شود، احساس شكننده بودن و ناامنی می کند و اين موجب می شود که شرايط محيطی را حتی  ناامن تر و پر خطرتر تعبير کند و احساس آسيب پذيری داشته باشد.

سوگ و سوگواری (Grief & Mourning):

 سوگ احساس درونی است که افراد وقتی با از دست دادن عزيزشان روبرو می شوند ، تجربه می کنند. سوگواری روندی است که طی آن سوگ حل می شود و شامل مراسم و مناسک اجتماعی مرتبط با پديده مرگ نيز می شود.

 افکار وخاطرات مزاحم ( Intrusive thoughts & memories ):

افکار يا خاطراتی که بصورت خواسته و ناخواسته درپاسخ به يادآورهای محيطی درهر زمانی از روز به ذهن می آيد. ممکن است در روز به شکل تجسم تصاوير يا صداها و يا بوهای يادآورحادثه و درشب بشکل کابوس و روياهای وحشتناک ظاهر شود.

بيش برانگيختگی(Hyper vigilance):

با علائم جسمی طپش قلب، تنفس سريع و تنش عضلانی و يا با علائم  روانی اضطراب يا بی قراری، گوش به­زنگ بودن و ازجاپريدن در مقابل محرک های جزئی و يا مشکل تمرکز حواس خود را نشان می دهد.

اجتناب(Avoidance):

بصورت اجتناب شناختی وآگاهانه مثل تلاش برای فکر نکردن و بخاطر نياوردن واقعه و يا بصورت رفتاری مانند دوری کردن از مکانها و افراد يادآور حادثه و يا صحبت نکردن درمورد حادثه خود را نشان می دهد.  

مشکلات  خواب(Sleep problems):

به­صورت اشکال در بخواب رفتن، عدم تداوم خواب و کابوس های شبانه بروز می کند.

شکايات جسمانی مبهم بدون وجودبيماری جسمانی(Somatic complaint):

 شکايت متعددجسمی در افراد بازمانده ازيک حادثه غيرمترقبه امری طبيعی است. معمولاً معاينات، آزمايشات و بررسی های انجام شده علتی عضوی برا ی مشکل آنان نشان نمی دهد. حتی اگر علت جسمی وجودداشته باشد شکايات آنان با علل عضوی موجود متناسب نيست يا عليرغم درمان مناسب برای مشکلات جسمی شکايات به قوت خودباقی می ماند.